۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

چهار خل، هر روز معروف تر از دیروز

ما جهانی شدیم!
کاملاً درست خواندید! این گروه چهار خل بین المللی شدند!
بدینوسیله به اطلاع می رسانم طی مصاحبه ی جنجالی و جذابی که یکی از این چهار نفر با مجله ی وزین و پرطرفدار «همشهری+» انجام داده است، این گروه را جاودانه ساخت.
می گویید نه؟! بشتابید و دو هفته نامه ی فرهنگی – اجتماعی همشهری +، شماره ی چهارم آن که برای نیمه ی دوم فروردین ماه است را تهیه کنید و به صفحه ی 47 آن نگاهی دقیق بیاندازید. خوب متوجه خواهید شد این دختر زیبایی که در حال زدن حرکات ژانگولر می باشد همان «نگین نصیری» خودمان است!
او منت بر سر دوستان خود نهاده و از سه نفر دیگر نیز در این مصاحبه ی پر معنا نام برده است. البته برای اینکه ریا نشود اسم خاص نام نبرده است و گروهمان را با نام «فان تو گدر» صدا زده. (که من مطمئنم روش نشده بگه چهارخل!)
و من به نمایندگی از تک تک اعضای گروه، این اتفاق خرسنده و میمون را به تمامی دوستداران چهار خل تبریک می گویم.
.
و من الله توفیق
.
"مهسا نعمت"
30 .فروردین. 1389

۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

واحد 6


بردمش تو تراس، چشماشو باز کردم، بهش گفتم بپر پایین، سرشو تکون داد،فاصله زیاد بود، با زحمت انداختمش 
پایین،نمی خواست بپره! حتی صدای برخوردش به زمینو نشنیدم!
داشتم گریه میکردم،  برگشتم تو اتاق ، پینک مارتینی داشت می خوند، تا آشپز خونه دنبالم اومد، نمی دونم دیگه من صداشو نمیشنیدم یا اون نمی خوند..یکم آب...
بارون نمی اومد، صدای شلوغی خودشو انداخت تو خونه! هنوز لیوانو نذاشته بودم رو میز که دستمو کشید برد طرف پنجره...
همه دورش جم شده بودن،  نمی تونستم بشنوم چی میگن! 3 طبقه رفتم پایین پنجره ی راه پلرو باز کردم!
یه نفر با چشمای گشاد شده متوجهم شد!
داد زدم هی!!! چی می خواید!!! از اینجا برید!
همه برگشتن یه سمت من! ساکت شدن، سوار آسانسور شدم!  حالا جلوی در بودم مردمو کنار زدم!
رفتم بالای سرش ! به رو افتاده بود، برش گردوندم، دستاشو مشت کرده بود!
یکی گفت: من دکترم، اهمیتی ندادم!  دستش داغ بود مشتا شو باز کردم ، هیچی!! باورم نمیشد!  لعنتی ، غیر ممکن بود!
اون هر دفعه که میپرید یه شماره تو دستش بود!  نه! بلند داد زدم کسی قبل من مشتشو باز کرده؟ !! همه سرشونو به علامت نفی  تکون دادن !
جیباشم گشتم نبود... حالا چی؟؟


"آذین میر"
24 . فروردین. 1389