۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

روز شمار نگین



حس این روز ها مثل نفس کشیدن در مهلت ما بین دو باریست که سرت را در وان حمام فرو می کنند. نمی دانم می خواهند مرا بکشند یا فقط قرار است مجازات شوم.


یکی از همان حس های بی خودی دیگر. شاید مقتضای سنم باشد . . . از همان اول هم هیچ حسی به روال سنی پیش نمی رفت.


آن وقتی که همه پی بازی بودند، ذهنم پیش بینی آینده را می کرد. نه اینکه بخواهم بگویم بچگی نکردم و عاقل تر از بقیه بودم، نه. ولی همه ی رفتارها برایم قابل پیش بینی بود. از هیجان زدگیه بچگی چیزی نفهمیدم.


دبستان که می رفتم، ظاهرم مثل اکثر دختر بچه ها بود، موهای دم موشی یا خرگوشی . . . ولی از درون داشتم مرد بار می آمدم ( اصلا از به کاربردن این عبارت خوشم نمی آید و ناچار برای توصیف) از قهر و آشتی های بچگانه هم به دور بودم. مادرم معلم بود و بار زندگی برایش سنگین . . . این ها کم کم داشت مرا مستقل تر از انچه که باید بزرگ می کرد. از دیکته هایی که خودم می نوشتم شروع شد تا آزادی هایی که مادر به من می داد. این را بگویم که از این مستقل بار امادنم بسیار راضیم و این ها را به حساب کمبود محبت نگذارید.


به سنی نزدیک می شدم که دختران در اوج احساسات به سر می بردند و باز من بی خیال همه ی این ها به گریه های دوستانم از سر عشق های نوجوانی _که هرگز هم تجربه اش نکردم_ می خندیدم. به گمانم بچگی بود من هم که آخرش را می دانستم پس به چه دردی می خورد؟!


یادم هست کتاب های عاشقانه در دبیرستان دست به دست می چرخید . . . بچه ها که حالا همه شان گمان بزرگ بودن داشتند، کتاب شعر می خواندند و سهراب از بر می کردند و من در حیاط مدرسه دنبال توپ بسکتبال می دویدم و فارغ از حساسیتی که همه به ظاهرشان داشتند چند باری دماغم شکست . . . هیچ وقت هم به پسران منتظر در ایستگاه اتوبوس نگاه نکردم ؛ بستنی خوردن با دوستم برایم مهم تر از هر چیز بود.


می خواستم یا نه، داشتم بزرگ می شدم . . . چیزی نگذشت که وارد ملغه ی دانشگاه شدم . . . این تو بمیری از آن قبلی ها نبود . . . نه می شد به احساسات کسی خندید نه اینکه دنبال توپ بدوی . . . ظاهرم را باید حفظ می کردم . یک چیز هایی را قبول کردم ولی فکر آرایش به شیوه بقیه ی دختران و خواندن عشق از نگاه پسران را هم نکنید . . . اگر می خواستم هم از پسش بر نمی آمدم.


اگر هم نخواهی در این بلبشوی اجتماع تنه ی بعضی ها به تو می خورد . . . با هر کدام که بخواهی کنار بیایی عمرت رفته است . . . این جاست که یک نفر در گوشت آرام می گوید: بنده خدا این زندگیت است، همان بهترین سالهای عمر که می گویند دیگر باز گشتی نداردا . . . جوانی کن.


جوانی؟؟ همان سیگار و مشروب و مهمانی را می گفتند یا نه ، نمی دانم . . . ولی آدم این جوانی ها نبودم. به قول بعضی ها آدم بشو نبودم.


بر عکس همه ی گفته ها از گذشته یک بار چشمم کسی را دید و این بار نتوانستم آخرش را پیش بینی کنم. جوانی کردنم هم شد دوچرخه سواری و پله نشینی در هنرهای زیبا و فان های دسته جمعی با چهار خل عزیزم.




حالا حال این روز ها را نمی دانم .عجیب هستند. اصلا روزگار عجیب پیش می رود. به همه چیز شک می کنم . درست بودن هیچ چیز برایم قطعی نیست. حتی دوست داشتنی هایم. خودم ، محیطم، روابطم . و فقط به یک چیز اطمینان دارم . . . اینکه دلم برای خدا تنگ شده است.



"نگین نصیری" 
15 . خرداد . 1389

۱۰ نظر:

  1. عالی بود ...! عالی !

    پاسخحذف
  2. اقتضای سن شاید واژه ی خوبی باشه
    .
    گاهی اوقات آدم دلش نی خواد بزرگ باشه و دقیقاً کارهایی که می کنه نشون میده که از سنش بزرگتره
    نمی دونم اصلاً خوی هست یا نه. ولی تو هم خوب یا بد از سنت بزرگتر بودی
    . . .

    پاسخحذف
  3. ای بابا نگین، یه ذره دست از غرورت بردار، همیشه هم متفاوت بودن خوب نیستا

    پاسخحذف
  4. عاشق قلمتم آبجی دوست داشتنی من..... هرچی توصیف می کردی عین فیلم از جلو چشمام رد می شد... روند بزرگ شدنت و من کاملا دیدم........ متفاوت.. خاص و دوست داشتنی... دوست دارم نگین

    پاسخحذف
  5. عالی بود.
    . نگین جان ما به چه زبونی بگیم عوض شدی...هان؟ بگم.....بگو....بگم.؟
    من نگین این دوره زمونرو بیشتر دوست دارم

    پاسخحذف
  6. NEGINAM KHEILI GHASHANG NEVESHTI
    MOOOOOOOOOOOSTAGHEL BODANET KOSHTE MANO
    !!!!!!!!!FAGHAT CHERA INJOORI SHODI

    پاسخحذف
  7. chon delam bara shoma 7ta ke ba man mishin 8ta ye zare shode ;)

    پاسخحذف
  8. با نام و یاد خدای مهربان
    وبلاگ شما فوق العاده هست تبریک میگم
    سلام دوست عزیز ضمن عرض خسته نباشید بابت این وبلاگ جالبتان توجه شما را به چند نکته اساسی جلب نمایم:(انجمن های گفتگو و پاتوق)
    به انجمن های ما بیایید و با جوانان گفتگو کنید و موضوعات دلخواه خود را ایجاد کنید و با کاربران به بحث و تبادل نظر و گفتگو بپردازید.
    سایت نوین برای شماست پس به مدیریت آن بپردازید.
    سایت نوین همان طور که از عنوان سایت مشخص می باشد درصدد است که برنامه های نوینی را در عرصه خدمات اینترنتی به منظور رفاه حال شما کاربران عزیز تدوین نماید روال این برنامه به گونه ای است که شما با خرید اینترنتی و آنلاین از سایت ما قادر خواهید بود که هر گونه محصول مورد نظر خود را درکوتاه ترین زمان ممکن بدست آورید همان گونه که استحضار دارید اکثر سایت هایی که در قالب فروشگاه اینترنتی می باشند اجناس و محصولات خود را با قیمت فوق العاده گران و سود آوری برای خود به فروش می گذارند که نه تنها به اقتصاد کشور لطمه میزنند بلکه باعث ایجاد نفرت کاربران از خرید های اینترنتی می شود لذا گروه ما تصمیم بر این داشت و دارد که شیوه ای نوین از خدمات اینترنتی را عرضه نماید که درآن کاربران نه تنها در آرامش خاطر خرید خود را انجام دهند بلکه از این خرید خود راضی باشند.
    شما محصول مورد نظر خود را به ما اعلام می نمایید و ما شما را به یکی از بزرگترین شبکه های آنلاین خرید اینترنتی (که ما واسطه ی شما و آن شرکت هستیم) معرفی نموده و برای خرید شما حدودا بین 20 تا 40 درصد تخفیف ایجاد می نماییم این امر باعث می شود که شما واقعا از خرید اینترنتی خود لذت ببرید.
    قابل توجه است که سایت نوین دارای تالار های گفتگو نیز می باشد که در این تالار ها جوانان به بحث های گوناگون و مورد علاقه خود می پردازند لذا بنده شما را به عنوان مدیر پیشنهادی یکی از این تالارها پیشنهاد می کنم حتما به ما سری بزنید.
    قابل توجه است که اگر دوستانتان را به سایت ما معرفی کنید از طریق لینک بازاریابی ما به شما پورسانت تعلق می گیرد.

    با تشکر مدیریت سایت
    www.novin20.com

    پاسخحذف