۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

دل نگرانيهاي طبقه ي دوم


بوی حلزون میاد! صبح بارون اومده بود! یکم دنبالم گشت ، من تو آتلیه بودم...
شوفاژ/ محمد حسین/ آیینه/ صمد / گریه...بوی حلزونی که نمي اومد
اینجا همیشه یا سرده یا گرم، من همیشه گریه میکنم، دیوید/ استخون شتر/ کتاب خونه ی من
الان که فردا بشه خوابم میبره
سام اس ام اس میده، نگران میشم، اما دیگه به چیزی فک نمی کنم، باید قرص میخوردم، اما من خوابیدم.
8صبح/ اس ام اس سام/ قرصام/ پرده ی اتاق...
نمیدونم چرا هر روز چای تلخ من شیرین تر میشه/ باید دنبال یه چیزه دیگه بگردم
سلام نگین! چطوری؟ خوش میگذره؟ هستم دیگه، اوهوم، ای بابا، اوهوم، آره، دیشب رفتِ؟! اوهو....
فیس بوک! شاید! وبلاگ، شایدم نه!!! کدیین!
تو تراس باد میره زیر پوستم، فک میکنم که چرا ما طبقه ی اول نیستیم! هی! بچه گربه یکم شجاع باش! بیا بالا!
حالا چی؟؟
.
"آذين مير"
28 . ارديبهشت . 1389

۶ نظر:

  1. az hamash ye chizi fahmidam,joz dishab rafte!!!! ino man goftam??

    پاسخ دادنحذف
  2. البته که حس ها همیشه هم جهت نیستد ولی شیرینتر شدن چائی تان امیدوارم آنقدر نباشد که دلتان را بزند..

    پاسخ دادنحذف
  3. دوست دارم
    نوشتتو
    عکستو
    اما نه آذین غمناکو

    پاسخ دادنحذف
  4. عاشق بوی حلزونتــــــــم و خوشحالم که بالاخره رفتن هوراا

    پاسخ دادنحذف